A SCIENTIST’S ADVICE ON HEALING
by Christy Ducker
Try to accept
this fat red hurt
is your starting point,
in the way a pen must be put to paper
in one particular spot,
then move
A SCIENTIST’S ADVICE ON HEALING
by Christy Ducker
Try to accept
this fat red hurt
is your starting point,
in the way a pen must be put to paper
in one particular spot,
then move
A Woman's Body
A very touching song....
دیدار با پانزده سالگی ام بخش دوم از قسمت دیدار پنجم
گویی خودم هم، خودم را در لابیرنت پیچ در پیچ زمان و مکان گم کرده ام.
می گویم: میدانی، زندگی گاه همین گونه است. آدم بالاخره راهش را در پیچاپیچی و گمشدگی پیدا می کند.
می دانم هنوز گیج است و بی پاسخ. آدم باید خودش گاه پاسخ پرسش هایش را پیدا کند. وقتی که آدم در یک لحظه، در چند زمان متفاوت و متوالی زندگی می کند، نمی تواند به آن چند زمان و چند مکان یک کلیت شفاف بدهد.
……..
Remembering Octavia Butler: Black Sci-Fi Writer, Shares Cautionary Tales in Unearthed 2005 Interview
adrienne maree brown: Octavia Butler’s Visions of the Future Have Transformed Generation of Readers
The Individual Person at the Center: An Interview with Julia Kristeva
Julia Kristeva extends the definition of revolt beyond politics per se.
May '68 in France expressed a fundamental version of freedom: not freedom to succeed, but freedom to revolt. Political revolutions ultimately betray revolt because they cease to question themselves. Revolt, as I understand it—psychic revolt, analytic revolt, artistic revolt—refers to a permanent state of questioning, of transformations, an endless probing of appearances. In this book, Julia Kristeva extends the definition of revolt beyond politics per se. Kristeva sees revolt as a state of permanent questioning and transformation, of change that characterizes psychic life and, in the best cases, art. For her, revolt is not simply about rejection and destruction—it is a necessary process of renewal and regeneration.
Read more on her:
The Day Dostoyevsky Discovered the Meaning of Life in a Dream.
“And it is so simple… You will instantly find how to live.”
” تنسی ویلیامز، کولین، و گلدانی برای گلهای مصنوعی”
“مریم” تنسی ویلیامز را خیلی دوست داشت. هم نمایشنامه هایش را و هم خودش را.
نشسته بود در کمال آرامش روی یک مبل زرد رنگ تا فیلم *”شب ایگوانا” را ببیند. در تنهایی یک تابستان که ناگهان هوا نرم شده بود از خشونت گرما و شرجی، در یک شهر کوچک و راکد و خالی. “شب ایگوانا” می توانست او را از هیچگونگی زمان و مکان جدا کند. او را ببرد به شهری درمکزیک، ایتالیا، یونان یا هر شهر دیگری که با این شهر کوچک فرق داشته باشد. و به او این امکان را بدهد که تقسیم بشود به چند آدم کاملن متفاوت و زندگی آن ها را مثل آن ها اما از دیدگاه خودش زندگی بکند. در این دگردیسی دو ساعته، او می توانست به راحتی اوا گاردنر بشود یا مکسین فالک، بشود سو لایون یا شارلوت گودال، حتا ریچارد برتون یا لارنس شانون، کشیش الکلی…. حتا بشود ایگوانا، آن سوسمار کوچک درختی که به سرعت رنگ عوض می کند. سبز می شود و آبی و نارنجی….
سه چهار سال می شد که “مریم” از جایش کنده شده بود. لیزه کن شده بود. انداخته شده بود توی یک سوراخ مورچه. سوراخی که در آن هیچ مورچه ای هم نبود. فقط یک سوراخ خالی بود. یک حفره با یک تلویزیون رنگی.
اتوبوس قراضه با تکان و شکان از سربالایی بالا می رفت که “کولین” در خانه را کوبید.
# 333- روزنگاریهای دیاسپورا
بخش پنجم از مجموعه: همراه با پانزده سالگیام
مریم، پانزده سالگی من؛
دل گرفتگی امروزم را تنها با حرف زدن با تو می توانم تسکین بدهم. هرچند اگر مرا نشناسی. اما من تو را می شناسم.
می دانی، پرم امروز. پر.
حرف زدن با خود یکجور دل گشایی است، وقتی که آدم حس می کند به هیچکس نمی تواند اعتماد کند جز خودش. خودش که مادر خودش می شود. و امروز حس می کنم که تو همچون یک مادر مرا در پناه خودت گرفته ای. یک مادر پانزده ساله برای دختر شصت ساله اش. برای گریز از پریشان دلی و پریشان اندیشی است که می خواهم با تو حرف بزنم. یک حرف زدن یک طرفه. واگویی. پر گویی…. شاید.
می دانم ممکن است که پریشان گویی کنم. نمی دانم.
“اعتماد” واژه پیچیده ای است با تمام نسبی بودنش. نسبی دیدنش. نمی دانم که اگر در باره هر چیزی مطلق گرایی کنم، به یک آدم خودکامه تبدیل نمی شوم؟ نمی دانم.
می دانم که در سفر کردن است که آرامش به سراغم می آید و می توانم دل آسایی کنم. به ویژه امروز که هوا سنگین و ابری است. و درخت کاج با برگ های سبز سوزنی اش، مثل مجسمه ایستاده است پشت پنجره ام. من درخت های کاج را چندان دوست نداشته ام. بیچاره درخت های همیشه سبز کاج با بوی عطر خوب زمستانی شان! اما این درخت کاج، که مثل همین درخت مصنوعی کریسمس توی اتاق نشیمن سبز است، انگار دانه ای را توی دلم سبز می کند. این دانه انگار یک دانه تاریخی است که در دی ان ای من کاشته شده بوده است و هر بار که دلم می گیرد، خود به خود می روید. توی دلم. دانه صدا دارد و انگار حرف هم می زند و می گوید: “من کودک الهه – خدای میترا هستم. و بخاطر همین الهه – خدا ، من خورشید را ستایش می کنم. باور کن این ستایشگری اصلن دست خودم نیست و نبوده است. شاید در این دو روز که هوا ابری و سنگین بوده است، من به طرف این درخت کاج کشیده شده ام و بخاطر همین درخت کاج ایستاده ام پشت پنجره تا رویش آرامش را در دلم حس کنم. نمی دانم!
Interesting read for Corona time:
My Doctor Told Me My Pain Was All in My Head. It Ended Up Saving Me.
After a decade of mysterious running injuries and countless specialist visits, I found a treatment centered on neuroscience.
"The film is set in the Australian desert and is about a land feud between a mining company called Ayers (based on Nabalco) and the native Aborigines. The Aborigines claim that an area the mining company wishes to work on is the place where green ants dream, and that disturbing them will destroy humanity."
"Where the Green Ants Dream (German: Wo die grünen Ameisen träumen) is a 1984 film directed by Werner Herzog. Based partly on the Milirrpum v Nabalco Pty Ltd case and making use of professional actors as well as Aboriginal activists who were involved in the case, it was a mix of facts and fiction. The ant mythology was claimed as Herzog's own, but some natives did consider the green ant as the totem animal that created the world and humans. Wandjuk Marika noted that the ant dreaming belief existed in a clan that lived near Oenpelli in the Northern Territory."
Brain’s ‘Background Noise’ May Hold Clues to Persistent Mysteries
By digging out signals hidden within the brain’s electrical chatter,
scientists are getting new insights into sleep, aging and more.
Family Romance, LLC is a 2019 American drama film directed by Werner Herzog.
This film is fascinating exploration of human loneliness, solitary and connection in today's disconnected life.
A Lifetime of Lessons in “Mrs. Dalloway”
"The first time I read Virginia Woolf, it was for extraliterary reasons. I knew she had gone mad. I wanted to know how, exactly. Some dark wing was crossing over me that fall. The middle register of experience had abruptly fallen away. I didn’t need to sleep anymore, it seemed. My brain buzzed and whirred in terrifying ways. Everything seemed connected to everything else, but in ways I didn’t dare try to explain. I was seventeen, I think, eighteen maybe. I worked an early shift at a bakery, and I’d ride there on my bike before dawn, the whoosh of the darkness soft and creaturely around me. Why are you crying for no reason? I’d think, brushing my hands across my face."
How Aging Shapes Narrative Identity
What is narrative identity?
It’s a story you’ve got about how you came to be, who you are, and where your life’s going. That’s not your whole identity—there are a lot of other things that are part of your identity—but it’s a really important part, and it’s a neglected part. Narrative identity is just as much about how you imagine the future, even though it hasn’t happened yet, as it is about how you reconstruct the past. If I’m planning to be president of the United States, and I’m currently laboring in academia, well you’re going to have to develop a way to connect up your past with your goals for the future.
(4)
از مجموعه: همراه با پانزده سالگیام
از صبح که بیدار شده ام، چشم های سبز “چکامه چکک” را چکنیده می بینم روی برگ های سوزنی درخت کاج حیاط ، که از پشت توده های متراکم برف سفید به من نگاه می کنند. و لبخندش را هم می بینم با لب های سرخ. و قد کوتاه وخپل، پستان های درشت و موهای طلائی. به خاطر چشم های سبز، پوست سفید و موهای طلائی اش بود که در سیزده سالگی ازدواج کرد.