از مجموعه: همراه با پانزده سالگیام
با کنجکاوی به شبستان رفتم. هما نجا که آزمایشگاه پدر بزرگم با لوله های آزمایشگاهی کوتاه و بلند توی تاقچه هایش چیده شده بود. و چند دستگاه اندازه گیری و یک میکروسکوپ قدیمی. هما نجا که یک بشقاب تزیینی چینی با نقش یک مرغزار سر سبز که در پانزده سالگی ام جایزه گرفته بودم، توی صندوق سنگین چوبی، در ایوان روبروی آزمایشگاه، نگهداری شده بود. به هیچ روی بیادم نمی آمد که برای چه آن جایزه را دریافت کرده بودم. برای نقاشی؟ خوشنویسی؟ دکلمه؟ بازیگری؟
مهم نیست. بیادم نمی آید. اما به شبستان رفته بودم که پانزده سالگی ام را ببینم. برای گردشی در بو. در نگاه. در زبان. در اشیاء.
1 comment:
سلام خانه گوشه گیر
من محمد ناجی هستم. احتمالا پدربزرگ ها ما با هم دوست و مرتبط بوده اند. من در خوزستان یک مجله دارم. و میخواهم افتخار بدهید که در خدمت شما باشم. این شماره من است. لطفا در واتساپ یا تلگرام به من پیام بدهید. جایی که دسترسی آسانتری وجود داشته باشد. خیلی ممنونم
09124629089
Post a Comment