Monday, October 12, 2020

Memories in Diaspora # 324

 Memories in Diaspora # 324

 

“خواب”

“یک خواب. شاید هم دو تا”

من می دانم که خواب دیده بودم….

(خواهش می کنم نگوئید که چرا همه اش خواب سرهای بریده می بینم. یا بوهایی در خواب می شنوم که همه اش به گوشت سوخته ربط پیدا می کند. باور کنید که من بی تقصیرم! باور کنید که من دلم بیشتر از شما برای شما می سوزد اگر بخواهید این خواب ها را تا آخر دنبال کنید. مگر اینکه آدمی باشید مثل زیگموند فروید یا کارل یونگ که بخواهید از توی آن ها یک چیزبدرد بخوری در بیاورید که مفهوم خواب را برای آیندگان روشن کند!)

بقیه را در لینک بخوانید

 

No comments: