“زلزله، زندگی، یک لحظه، یک تصویر”
................................................
قوقولی قوقو
خروسی توتول سرخ، پرهای رنگی اش را تکان داد.
ماری فش فش کنان از کنارش گذشت.
زالویی در مزرعه برنج توی گودالی مرطوب فرو رفت.
خروس، دانه ای را برای مرغی کاوید.
مرغ، تنها ایستاده بود زیر آفتاب
کمی دورتر از او.
دختری دفتر خاطراتش را بغل کرد
چهارده روز پیش نوشتنش را آغاز کرده بود.
نوشته بود که مهرداد
او را در کوچه ای تعقیب کرده است
و موهای مهرداد درست مثل عکس لئوناردو دوکاپریو
که دوستش در مدرسه به او نشان داده بود
قاپی کوچک دارند.
نگاهش دو دو زد میان جمعیت پریشان
و
نوشت: نمیدانم خانه مهرداد کجاست!
...........................................
............................................
No comments:
Post a Comment