My short story written in 1990
Elizabeth
"الیزابت"
"الیزابت" تنها آمده بود. بدون "تام".
آپارتمان "نسترن" بزرگ بود. به راحتی گنجایش بیست نفر جوان پر شور بیست و
چند ساله را در خود داشت که می خواستند شبی را مست کنند و برقصند و ملال را
یکجوری از توی دلشان بریزند بیرون. یک پارتی حسابی با کلی مشروب و پیتزا و
غذاهای ایرانی و عربی و مکزیکی....
No comments:
Post a Comment