پنجشنبه ۱۴ ماه جون ۱۹۹۰ – آیواسیتی
تصمیم گرفتم یک قصه بنویسم. و امروز اولین پیش نویس را تمام کردم. قصه
ای بنام “الیزابت”. که هنوز یک طرح است و باید روی آن کار کنم تا کامل شود…
الیزابت
روزنگاری های دیاسپورا
Memories in Diaspora # 306
Last part of my short story: "Elizabeth"
شماره ۳۰۶
ادامه قصه “الیزابت”
پنجشنبه ۱۴ ماه جون ۱۹۹۰ – آیواسیتی
الیزابت گفت: البته…فقط برا یه لیوان آب…
فوٌاد با خنده گفت: هنوز نیومده داری بیرونم می کنی؟
No comments:
Post a Comment