Monday, April 4, 2022

مكرزنان

 

مكر-زنان

آورده اندكه مردي بودپيوسته تفتيش مكرزنان ميكردواومردي فاضل ودانشمندوجامع علوم بودهميشه احتياطازمكرزنان كرده وايشان رامحل اعتمادندانستي واعتمادبرقول ايشان ننمودي وگفتي زن چه وجودداردكه مكرش چه باشدوزنان ناقص عقلندوكتابي تمام كرده بودازمكرزنان وآنرا" حيله النساء"نام كرده بودهركجاازمكرزنان ديده ياشنيده بوددرآن كتاب جمع كرده وهميشه درجستجوي حيله زنان بودتاوقتيكه دراثناي سفربقبيله بني اسد رسيدوچون شب بودنزديك آن قبيله فرودآمدوبردرخانه يكي ازآنهارفت كه صاحب خانه درخانه نبودناگاه ازآنخانه زني بيرون آمددرغايت حسن وجمال و درنهايت غنج ودلال كه ازروي زيباي اوخورشيدرشك ميبردآن زن ديدجواني غريب بردرخانه اوفرودآمده پيش رفت وسلام كردآنمردجواب سلام اورابازداد مرحباگفت وچون زن رامثال گل شكفته ديدگفت ايزن مهمان دوست داري .

داستانی از مکر زنان

گویند نویسنده ای تصمیم گرفت داستانی در مورد مکر زنان بنویسد

وآنرا حلیه النساء نام گذارد . برای جمع آوری مطالب شروع به سیاحت وگردش در شهرها کرد واز هر مسافرتی مطلبی فراهم آورد.

 در دهکده «دوالاهیه - Devalahia» شاه‌زاده‌ای به نام «راجه سینهه - Raga sinha» می‌زیست. زنی داشت بسیار نام‌آور، اما بداخلاق و تند خشم.
روزی زن با شوهرش سخت مشاجره کرد و نتیجه آن شد که از خانه شوهر دل برکند و دو پسر خود را برداشت و به سوی خانه پدر خویش راه افتاد. از چندین دهکده و شهر گذشت و عاقبت به جنگل انبوهی رسید. نزدیکی‌های «مالایه». و در آن جنگل ببری دید. ببر هم او را دید. و دم جنبان به سوی او آمد. زن نخست ترسید. اما برفور رفتاری چون دلاوران به خود گرفت و چند بار پشت دست پسرها زد که:
«چرا بر سر خوردن این ببر با هم مشاجره می‌کنید؟ فعلاَ همین یکی را دو نفری بخورید، بعد یکی دیگر پیدا خواهیم کرد.»
ببر که این سخنان را شنید، با خود اندیشید که این زن حتماَ زنی دلاور است و از سر وحشت پا به دو گذاشت و گریخت.
در چنین حالی، شغالی، ببر را دید و گفت:
«عجب ببری که دارد از ترس می‌گریزد!»
ببر گفت:

 

No comments: