Tuesday, April 26, 2022

Mr. Thank You

 Mr. Thank You, a short story by Yasunari Kawabata

A film version is made by  Hiroshi Shimizu

A bus driver, nicknamed Mr. Thank You due to his expressions of gratitude to other road users who give way on the narrow mountain roads, drives from rural Izu to faraway Tokyo. The film portrays the passengers and their diverse reasons for travel, like a mother and her daughter who is destined to be sold in Tokyo, and the people they meet on the way, including a Korean working woman who makes funeral arrangements for her deceased father. In the end, Mr. Thank You marries the daughter to save her from her fate.  

Here is a film review.

And.... a 3 minute of the film....

"The Pomegranate," by Kawabata Yasunari

Kawabata Yasunari (1889-1972) was the first Japanese writer to win the Nobel Prize in literature. It was awarded in 1968, and coincided with the centennial celebration of the Meiji Restoration.

Japanese authors of the modern period have been well aware of both their own long, rich literary tradition and new ideas about content, form, and style available from the West. Kawabata was no exception; his work has been influenced by both traditions, and is widely read in the West as well as in Japan.

Kawabata is best known in the United States for novels such as Snow Country, A Thousand Cranes, and The Sound of the Mountain, but he also wrote many very short stories — a form he called tanagokoro no shôsetsu ( "palm-of-the-hand stories"). These short narratives are less concerned with plot, or story line, than with depicting momentary experiences and feelings that have wider meanings.

Read the short short story:

"The Pomegranate"  

 Yasunari Kawabata – Biographical - NobelPrize.org

Wednesday, April 20, 2022

مستند کوهدشت جامال کاری از بهمن ابراهیمی

 

این مستند در سی و هفت دقیقه پیرامون جاذبه های طبیعی و تاریخی کوهدشت لرستان توسط بهمن ابراهیمی تهیه شده است.

Monday, April 4, 2022

مكرزنان

 

مكر-زنان

آورده اندكه مردي بودپيوسته تفتيش مكرزنان ميكردواومردي فاضل ودانشمندوجامع علوم بودهميشه احتياطازمكرزنان كرده وايشان رامحل اعتمادندانستي واعتمادبرقول ايشان ننمودي وگفتي زن چه وجودداردكه مكرش چه باشدوزنان ناقص عقلندوكتابي تمام كرده بودازمكرزنان وآنرا" حيله النساء"نام كرده بودهركجاازمكرزنان ديده ياشنيده بوددرآن كتاب جمع كرده وهميشه درجستجوي حيله زنان بودتاوقتيكه دراثناي سفربقبيله بني اسد رسيدوچون شب بودنزديك آن قبيله فرودآمدوبردرخانه يكي ازآنهارفت كه صاحب خانه درخانه نبودناگاه ازآنخانه زني بيرون آمددرغايت حسن وجمال و درنهايت غنج ودلال كه ازروي زيباي اوخورشيدرشك ميبردآن زن ديدجواني غريب بردرخانه اوفرودآمده پيش رفت وسلام كردآنمردجواب سلام اورابازداد مرحباگفت وچون زن رامثال گل شكفته ديدگفت ايزن مهمان دوست داري .

داستانی از مکر زنان

گویند نویسنده ای تصمیم گرفت داستانی در مورد مکر زنان بنویسد

وآنرا حلیه النساء نام گذارد . برای جمع آوری مطالب شروع به سیاحت وگردش در شهرها کرد واز هر مسافرتی مطلبی فراهم آورد.

 در دهکده «دوالاهیه - Devalahia» شاه‌زاده‌ای به نام «راجه سینهه - Raga sinha» می‌زیست. زنی داشت بسیار نام‌آور، اما بداخلاق و تند خشم.
روزی زن با شوهرش سخت مشاجره کرد و نتیجه آن شد که از خانه شوهر دل برکند و دو پسر خود را برداشت و به سوی خانه پدر خویش راه افتاد. از چندین دهکده و شهر گذشت و عاقبت به جنگل انبوهی رسید. نزدیکی‌های «مالایه». و در آن جنگل ببری دید. ببر هم او را دید. و دم جنبان به سوی او آمد. زن نخست ترسید. اما برفور رفتاری چون دلاوران به خود گرفت و چند بار پشت دست پسرها زد که:
«چرا بر سر خوردن این ببر با هم مشاجره می‌کنید؟ فعلاَ همین یکی را دو نفری بخورید، بعد یکی دیگر پیدا خواهیم کرد.»
ببر که این سخنان را شنید، با خود اندیشید که این زن حتماَ زنی دلاور است و از سر وحشت پا به دو گذاشت و گریخت.
در چنین حالی، شغالی، ببر را دید و گفت:
«عجب ببری که دارد از ترس می‌گریزد!»
ببر گفت: